سلام دخترم؛

دیروز رفتم دکتر بهم گفت حسابی چاق شدم ۸ کیلو اضافه کردم ک این خوب نیس ۳ ماه اول هیچی اضاف نکردما ولی بجاش این ۲ ماه ترکوندم ماه اول ۵ کیلو ماه بعدی ۳ کیلو خیلی ترسیدم گفتم نکن خدایه نکرده دیابت بگیرم از امروز میخوام رعایت کنم بعدش رفتم پیش سونو دکتر ذبیحی ک از جنسیت مطمعن بشم آخه وقتی واسه غربالگری اول رفته بودم گفته بود که میتونم بعد هفته ۱۷ بدون هزینه بدون نوبت جنسیت رو بهم بگه منم از فرصت استفاده کردم و رفتم که قشنگ مطمعن بشم ک گفت ۱۰۰ درصد مطمعن ی دختر خوشگل تو راه داری


 بعدشم با بابایی رفتیم یکمی خرید کردیم واس خونه،

وقتی رسیدم خونه خوب بودما کم کم سرم شروع کرد ب درد گرفتن دیگ ب حدی درد گرفته بود ک چشام از کاسه داشت در میومد سردرد وحشتناک همراه با تهوع ب بابایی گفتم بره از پایین استامینوفن بگیره با چایی بخورم چایی دم کرد استامینوفن هم آورد همین ک میخواستم قرص بخورم ی نگا ب شکمم کردم دلم نیومد قرص و بخورم گفتم نکن واس دخترم ضرر داشته باش هر چند دکتر گفته بود استامینوفن ساده ضرر نداره،اما ریسک نکردمو نخوردم مامانی خیلی سردرد میشم و همیشه از استامینوفن های خیلی قوی استفاده می کنم اما خداروشکر تو این هفت ماه حتی یه دونه استامینوفن ساده هم نخوردم همون چای خوردم و خداروشکر سرم کم آروم شد پاشدم یه پلو ماهی مرکه درست کردم،

امروز هم عید فطر بود  رفتیم دیدن مامان پری خیلی خیلی هوا گرم بود کولر ماشین که خراب پختیم تا اینجا امشب هم تولد دایی سعید ما را دعوت کرده بابایی رفته واسه دایی جون کادو بگیره منم از فرصت استفاده کردم این خاطره رو واسه دختر خوشگلم نوشتم.